واکسن
امروز دختره قشنگمو با بابا پرویز ومامانی مهین برده بودم برای واکسن خدایا قلبم داشت از شدت استرس وتپش از کار میوفتاد ولی وقتی واکسنو زدن از شدت درد برای چند ثایه نفسه عسلم بند اومد ولی بلافاصله اروم شد و بعدشم بعد از دو سه ساعت از تزیق کمی بیتابی میکرد منم برای مرتب کمپرس میذاشتم ودوباره اروم میشد قوربون اون صبوریت بشم من عزیزم که حسابی منو به فکر فرو برده بود خدایا خیلی خیلی خیلی دوسش دارم . ...
نویسنده :
مريم
1:46