دلم گرفت
سلام قشنگم از دیروز یه کمی حالم یه جواریی گرفتس نمی دونم چرا ولی از اونجایی شروع شد که: دیرو من با زن دائی مریمت رفته بودیم دکتر اخه میدونی که داری پسر دایی یا دختر دایی دار میشی . هر چی که باشه باید دوسش داشته باشی مهربونم خلاصه اینکه رفته بودیم برای چک آپ وضعیت نی نی، توی مطب همه خانمای بودن که یا نی تو شکمشون داشتن و یا اومده بودن نی نی دار بشن، داشتن از نی نیاشون حرف میزدن و خوب یه جورایی خوشحال بودن. زیاد از حرفایی که بین اونا رد و بدل میشد خوشم نیومد و یه کم دلم گرفت که اگه منم قبل از عید اون جوری سره کارم نمیزاشتن منم الان خیالم از بابت نی نیم راح...
نویسنده :
مريم
8:00