بدون عنوان
سلام دخملممممممممممممممممممممممممممممممممممممم عروسکم نازنینم
نمیدونم بایداز کجای دلم برات بنویسم اولی واقعیت اینه که هر چی زمان میگذره من به بزرگی و عظمت و جلال خدا بیشتر فکر میکنم.
سفره دوروزه ما به مشهد خیلی خیلی خیلی برام خوب بود وخیلی هم به من وبابا رضا خوش گذشت، دخمله مامان امام رضا حسابی شفاعته منو پیش خدا کرد ودلم و شاد کرد قوربونش برم.
کی باورش میشد که درست بعد از یک روز از اومدنمون از مشهد به من از بهزیستی زنگ بزنن و این نوید خوشبختی روبه من بدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا شکرت شکرت برای همه مهربونیات همه لطفی که به من داری وووووو..............
من اونجا همه چیزو به خدا سپردم فقط خودش، و امام رضارم واسطه کردم قوربونشششششش برم که صدای منو شنید.
قراره فردایعنی ١١/٢/٩٠ برم برای نامه شیرخوارگاه خدایا مثله خواب میمونه باورم نمیشه نکنه واقعا خواب باشه.
اونقدر خوشحالم که نمیدونم چی بنویسم از کجا بنویسم قوربون اون تنهائیت برم من عزیزم
شمارش معکوس داره شروع میشه نمیدونم امشب چه جوری میخواد تموم بشه یا اصلا تموم میشه؟؟؟؟؟
میدونم تو هم مثله من بیتابی قشنگم.