بدون عنوان
دختره قشنگه مامانی اخره هفته گذشته من وتو وبابا رضای مهربون به همراه مامانی مهین وبابا یی رفتیم شمال واولین مسافرته شما همه به شمال ختم شد .
جایی که بابا رضات عاشقشه البته یه جورایی اولین ورودت به خانواده هم بود همه اونایی که دوست داشتن ببیننت و منتظر تو بودن که به خونه هاشون بری و ما استارتشو زدیم و تقریبا خونه همه رفتیم (خاله فاطی،دایی اسی مامانبزرگ،دایی مهرداد و عمو اکبر) و خلاصه اینکه همه عروسکه ما رو دیدن این فرشته وصف نشدنی که فقط خدا میدونه که چقدر برای من مثله یک فرشته واقعی میمونه. برگردیم به مسافرتمون خیلی خیلی به ما خوش گذشت هوای خوب فضای خوب و همه چیزای خوب وقشنگ خدا کنار همه گذاشته شده بودن وحضور تو در کنار ما این قشنگی رو صد چندان می کرد.
اولین مسافرت شمال حیاط مادربزرگ کنار درخت انار
نگاهه تو قوربون
اینجا توی بازاره سیاهکله مامانی داری با دقت به همه چیز نگاه میکنی
قوربونه اون نگاه های قشنگت برم من
جیگرتو برم که همه چیزو با تعجب نگاه میکنی عروسکککککککککککککککککککککک
جونمییییییییییییییییییییییییییییییییی
خلاصه بعد از کلی عشق و حال و صفا با عروسکم و بابا رضا صبح روز دوشنبه 16-3-1390برگشتیم
عسلم همیشه به سفر همراه با درج خاطرات زیبا