نه ماهگیه خانم خوشکله
عسل مامان توی نه ماهگیش خدا یه دوست جدید و خوشگل و نازو جیجرررررر بهش داد که و پسر دایی نازنینش (کیان) به جمع ما پیوست یه داداش خوشگل وسفید و توپوللللللللللللللل وای خدا چقدر شیرینه فکر میکردیم که عسلی به نوزاد جدید حسادت کنه ولی اصلا اینطور نبود و مثل ادم بزرگا حضورشو پذیرفت و خیلی خیلی دوسشششش داره.
توی این عکس میخواستیم بریم یه سر به کیان بزنیم منم از فرصت استفاده کردم چون مامانی به سوم هر ماه آلرژی داره توی هر شرایطی باید از اون روزه قشنگ یه تصویر قشنگ از جیگرش داشته باشه.
خونه مامان جون قبل از رفتن خدا جون لباشوووووچیکار کرده
اوهههه اوه خبیس شده
تازه دخملی توی 9 ماهگی اولین دندونشو درآودرچند روز بود مرتب یه کوچولو تب میکرد و خوب میشد بعد از گذشت چند روز صبح که از خواب بلند شدم دیدم یه الماس سفید کوچولو از لثه خوشگلش زده بیرون انگار دنیارو به من داده بودن به همه اس دادم و خوشحالشون کردم .
اینم عکس روز دندونی
متاسفانه دندونک عسلی مصادف شد با محرم و صفر و نتونسیتیم یه مهمونی توپ بگیریم ولی یه جشن خودمونی با حضور عمه ها ومامان زهرا ودوتا زن داییا و مامان جون برگذار شد دخترم سر سفره دندونکش که باید از بین وسایل چیده شده یکی رو برداره سرنگ برداشت اخه میگن هر چی برداره در اینده اون وسیله میشه ابزار شغلش البته یه جنبه فان داره به نظرم ، ولی جالبه دختره من که دکتر میشه هههههههه خداییییییییییییییییییی من .
عسلی عاشق تاب بازیههههههه
دخترم از کلاه بدشششششش میاد شدید
همیشه به فکرتمممممممممممممممممممم قشنگترین هدیه من و بابا رضات از خداوند