عسل نازعسل ناز، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

عسل ناز مامان و بابا

اولین ملاقات

خدایا باورم نمیشه خدایاااااااااااااااااااااااااااا شکرت باورم نمیشه که بالاخره اون روزی که من ماه ها منتظرش بودم رسید از صبح که از خونه اومدم بیرون تا زمانی که با چشمای خودم ببینمت و بغلت کنم هنوز باورم نمیشد که واقعا اون روزی که اینه همه منتظرش بودورسیده خدایا نمیتونم حسی رو که وقتی دیدمش رو  توصیف کنم چه حسه غریبی بود نمیتونستم جلوی ا شکامو بگیرم نازنین انگار خدا تو رو برای من وبابا رضات سر فرصت و با حوصله نقاشی کرده بود خیلی خیلی با هوشششش و خنده رو بود هنوز وقتی یاده خندهات میوفتم دلم برای صورت کوچولوت تنگ میشه عزیز مامان امشب اخرین شبی که من بدون تو وتو بدون من میخوابی ...
12 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

سلام دخملممممممممممممممممممممممممممممممممممممم عروسکم نازنینم نمیدونم بایداز کجای دلم برات بنویسم اولی واقعیت اینه که هر چی زمان میگذره من به بزرگی و عظمت و جلال خدا بیشتر  فکر میکنم. سفره دوروزه ما به مشهد خیلی خیلی خیلی برام خوب بود وخیلی هم به من وبابا رضا خوش گذشت، دخمله مامان امام رضا حسابی شفاعته منو پیش خدا کرد ودلم و شاد کرد قوربونش برم. کی باورش میشد که درست بعد از یک روز از اومدنمون از مشهد به من از بهزیستی زنگ بزنن و این نوید خوشبختی روبه من بدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا شکرت شکرت برای همه مهربونیات همه لطفی که به من داری وووووو.............. من اونجا همه چیزو به خدا سپردم فقط خودش، و امام رضارم...
10 ارديبهشت 1390

دعا

بازم سلام امروز می خوام دعایی رو که همیشه دوست دارم با خودت بگی رو برات بزارم  و امیدوارم بتونی به همه بند بند این نیایش عمل کنی و سر لوحه زندگیت باشه نازنینم.   ضمناْ این دعایی که همیشه بابا رضات با خودش میگه ...
4 ارديبهشت 1390

سور پرایز

سلام دختره اسمونیه من یادته روزی که رفتم برای امتحان گواهینامه، بابا رضات همش میگفت اگه با یک بار امتحان قبول بشی یه هدیه پیشه من داری.    منم که خوشحالللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل تا اینکه دیروز بعد از کلی دققققققق دادن وآب کردن دلم یکی از سورپرازاشو بهم گفت: یه بلیط رفت و برگشت3 روزه مشهد بود کلی حال کردم البته سورپرایزم بود هدیم نبود تازه هدیم مونده   اخه چند شب پیش بهم گفته بود که باید جنگی یه مشهد بریم شاید زودترعسل نازمونو بهمون بدن ولی فکر نمیکردم جدی باشه وقتی بهم گفت داشتم از خوشحالی...
3 ارديبهشت 1390

زندگی

عسلم امروز میخوام چند تا پیام برات بنویسم جایی خوندم خیلی خوشم اومده دوست دارم برات یه درس باشه                                              التماس به خدا شجاعت است ،اگر برآورده شود رحمت است اگر برآورده نشود حکمت است التماس به خلق ذلت است ، اگر برآورده شود منت است ،اگر برآورده نشود خفت است              ...
30 فروردين 1390

دلم گرفت

سلام قشنگم از دیروز یه کمی حالم یه جواریی گرفتس نمی دونم چرا ولی از اونجایی شروع شد که: دیرو من با زن دائی مریمت رفته بودیم دکتر اخه میدونی که داری پسر دایی یا دختر دایی دار میشی . هر چی که باشه باید دوسش داشته باشی مهربونم خلاصه اینکه رفته بودیم برای چک آپ وضعیت نی نی، توی مطب همه خانمای بودن که یا نی تو شکمشون داشتن و یا اومده بودن نی نی دار بشن، داشتن از نی نیاشون حرف میزدن و خوب یه جورایی خوشحال بودن. زیاد از حرفایی که بین اونا رد و بدل میشد خوشم نیومد و یه کم دلم گرفت که اگه منم قبل از عید اون جوری سره کارم نمیزاشتن منم الان خیالم از بابت نی نیم راح...
29 فروردين 1390

طلای مامان

عزیز مامان میدونم که مثله طلا برق میزنی وزیبائیه وجودت همه رو محو تماشای خودت میکنه عسلم ببین چه خوشکله اسمت از طلااااااااااااا باشه       البته اسمه تورو هر جوری که بنوسیم بازم مثله خودت قشنگه     اینم مدله موشیشه ببین چقدر نازه       اینم مدله گربش     اینم مدله ستارشه که یکمم شیطونه ...
27 فروردين 1390