نزديكتر شدم
بعد از كلي دوندگي بالخره روزه شورا رسيد و ساعت 9:30 روز يكشنبه 1389/12/10 رفتيم توي شوار، اونجا چند تا خانم بودن كه هر كدومشون كارشناسه يه چيزي بود يكي مدكار امور اجتماعي يكي كارشناسه مالي يكي امورديني واخلاقي ويكيشون روانشناس بود و.... هر كدوم هم سوالهاي مربوط به كاره خودشونو از ما ميپرسيدن نميدونم چرا ولي اون روز من خيلي احساس راحتي داشتم وبر خلاف انتظارم اصلاً استرس نداشتم خلاصه بعد از كلي سئول وجواب درباره من وبابا رضا وزندگيموم وميزان علاقه مون نسبت به هم جلسه به خوبي تموم شد يه جورايي احساس رضايت رو ميشد از صورت اونا حس كرد و من و بابا رضا خيلي خوشحال بوديم وقرار شد فرداش بريم جواب شورا رو بگيريم انگار همه چيز داشت اونجوري پ...
نویسنده :
مريم
9:43