عسل نازعسل ناز، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

عسل ناز مامان و بابا

سفر به مشهد

دختر قشنګ مامان امسالم مثل پارسال رفتیم مشهد البته این دفعه سه تایی         ...
8 ارديبهشت 1392

شرو ع سال 1392با عسلکم

باز هفت سین سرور ماهی و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادی عید آرزوهای سپید باز لیلای بهار باز مجنونی بید باز هم رنگین کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفند و گلاب باز آن سودای ناب کور باد چشم حسود باز تکرار دعا یا مقلب القلوب یا مدبر النهار حال ما گردان تو خوب راه ما گردان تو راست باز نوروز سعید باز هم سال جدید باز هم لاله عشق خنده و بیم و امید عید شما مبارک    الهی به امید تو خدایا این سال جدید پراز خوشی و سلامتی باشه برای همه و خصوصا برای بابارضاو مامان مریم و از همه مهمتر عسل نازممممممممممم .    ...
8 ارديبهشت 1392

دو سال و یک ماهگی (25ماهگی)

دختر خوشکل مامان با اون چشمای قشنگش مامانو جادو میکنه   جیگر میخواست نانای کنه من نذاشتم داره دست میزنه.البته با ناراحتی کامل   توی چه فکری هستی مامانیییی مامانه خوشکل چشمات چرا قرمزه؟ قوربون اون لبات بره مامان. ...
16 اسفند 1391

تولد دو سالگی عسل ناز

عزیز دل مامان عسل نازم تمام دارایی من قلبی است که در سینه دارم و برای تو می تپد ، آن را به تو تقدیم میکنم خوشکل مامان تولدت مبارک باشه.   امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی . . .   این چندمین تولد توست؟   و چندمین انبساط مجدد کائنات؟   این چندمین بارخلقت است؟   و چندمین انفجار سکوت؟   چندمین لبخند آفرینش؟   خورشید را چندمین بار است که میبینی؟   و پروانه ساعتها چندمین بار است که میچرخد؟   و ثانیه چندمین بار است که به احترام تو برمیخیزد؟   ...
8 بهمن 1391

تولد مامان مریم

فرشته قشنگه مامان سلام این دومین سالروز تولد منه که با حضور گرم دخترم ،عشقم،عزیزم،فرشته زندگیم، امیدم  جشن میگیرم و حضور عروسکم به این روز قشنگ زندگیه من قشنگیه بیشتری می بخشه وقتی با اون زبون شیرینش میگه مامانی تبلدت مبارک باشه اینګار دنیا رو به من میدن عسلم به عشق فوت کردن شمع همیشه منتظر تولدها هست منم به جای اینکه یه شمع دو رقمی بزارم به تعداد ساله تولد شمع گذاشتم که دخترم حال کنه بابا رضا که مرام زد دایی کامی و زن دایی فرنوش ومامان جونو مهمون کرد رستوران مارینوتوی کن سولقون با موسیقی زنده خیلی خیلی خیلی حال داددددددددددددد عسلی که انقدرنانای کرد که نگو   قوربون اون کباب خوردنت بشم مامان جون ...
30 دی 1391

عسلی و داداش کیان

دختره قشنگ مامان توی هفته گذشته اتفاق ناراحت کننده ایی افتاد که همه افراد خانواده رو ناراحت کرده بود و یه جورایی همه درگیر مراسم بودن و به خاطر شرایط داداش کیان هم پیش ما بود و واییییییییییی از اون روز که شما دو تا با هم باشین چه اتیشی که نسوزوندین بابا رضا داره توی یک شرایط خاص به هر دو اتیش پاره ها شیر میده (((ای خدا صبرت بده)))         ...
16 دی 1391

یک روز برفی

دختره خوشکلم امروز هوا خیلی قشنگه همه جا سفیده و تمیزه عزیز مامان دلم می خواست توی هوای سرده زمستونی اداره نمیومدم  و کنار دختر خوشکلم میموندم ولی خوب چه کنیم که شرایط این جوری ایجاب میکنه، پشت میزم به منظره نگاه میکردم و جای خالیتو توی بغلم حس کردم ملوسک مامان. اینم نمایی از منظره کنار پنجره پشت میزم. دختره قشنگم وقتی از حمام اومده بیرن   دیرو تولد بابا رضا بود دخترم هم با زبان شیرین کودکانه وقتی بابا رضا از در وارد شد. گفت : بابا یضا تبلودت مبالک باسههه شیطون فقط منتظره با انگشت بره توی کیکالبته اینجا توسط بابا رضا تحت کنترله       ...
29 آذر 1391